دوشنبه ۰۱ دی ۰۴

ناگفته‌هاي يكي از مسافران اتوبوس مرگ

به مرجع تخصصي برنامه نويسي و سئو خوش آمديد

ناگفته‌هاي يكي از مسافران اتوبوس مرگ

۳۶ بازديد

“كمتر از 30 ثانيه طول كشيد.” من شهادتم را خواندم و خودم را به سرنوشت خود دادم. ” به گزارش مجله آنلاين ، اينها مسافران اتوبوس مرگ هستند ، روايتي از لحظه دوراني كه دنيا به اطراف آنها رفت ، دو نفر به بهشت ​​رفتند ، بقيه به بيمارستان رفتند و يك نفر هنوز در …

ناگفته‌هاي يكي از مسافران اتوبوس مرگ https://online-mag.ir/2021/07/ناگفته‌هاي-يكي-از-مسافران-اتوبوس-مرگ/ مجله آنلاين Thu, 01 Jul 2021 15:01:47 0000 مجله رويداد https://online-mag.ir/2021/07/ناگفته‌هاي-يكي-از-مسافران-اتوبوس-مرگ/ “كمتر از 30 ثانيه طول كشيد.” من شهادتم را خواندم و خودم را به سرنوشت خود دادم. ” به گزارش مجله آنلاين ، اينها مسافران اتوبوس مرگ هستند ، روايتي از لحظه دوراني كه دنيا به اطراف آنها رفت ، دو نفر به بهشت ​​رفتند ، بقيه به بيمارستان رفتند و يك نفر هنوز در …

“كمتر از 30 ثانيه طول كشيد.” من شهادتم را خواندم و خودم را به سرنوشت خود دادم. ”

به گزارش مجله آنلاين ، اينها مسافران اتوبوس مرگ هستند ، روايتي از لحظه دوراني كه دنيا به اطراف آنها رفت ، دو نفر به بهشت ​​رفتند ، بقيه به بيمارستان رفتند و يك نفر هنوز در بيمارستان بستري بود .. ابراهيم نژاد رفيعي ، خبرنگار خبرگزاري مجله آنلاين.

اولميا به دليل لخته شدن خون در ريه هايش كه نمي تواند به تهران منتقل شود ، هنوز ميزبان نژاد رافيعي است. دو مهره كمر و يك دنده نيز شكسته است.

او به شرح زير شروع مي كند: 20 خبرنگار و مابقي از ستاد احياي درياچه اروميه و سازمان محيط زيست. ساعت 5 صبح به فرودگاه رسيديم و هواپيما ساعت 6:30 پرواز كرد. وقتي به مقصد رسيديم ، آنها برنامه شلوغي داشتند ، بدون وقفه ، بازديد از همان دقايق اوليه ورود به آذربايجان غربي آغاز شد و تا ساعت 6 بعد از ظهر زمان حادثه ادامه داشت. “تا آن زمان ، همكاران من بيشتر روزه مي گرفتند و فقط يك لقمه بين آنها توزيع مي شد.”

وي گفت: “قبل از سفر ، سخنگوي آژانس محيط زيست براي هماهنگي با من تماس گرفت ، اما همانطور كه شنيدم ، ستاد توانبخشي اولين ميزبان ما بود.”

بوي عدس مي داد

نژاد رفيعي ادامه اين سفر مرگبار را اينگونه توصيف مي كند: “پس از بازديد از سدها و درياچه ها ، يك همكار به منطقه اي كه وارد تونل آسانسور شد رفت تا روند انتقال آب در مرز را ببيند. پس از يك بازديد طولاني مدت ، لباس كودكان خيس و كثيف شد. آسانسور خوب نبود من سوار آسانسور نشدم. “من فكر مي كنم روزنامه نگاران محيط زيست شجاعت زيادي دارند.”

و روايت وضعيت اتوبوس: “هرچه زمان مي گذشت ، بالشتك براي مدت چند دقيقه بوي بو مي داد در حالي كه من پشت راننده نشسته بودم. از راننده پرسيدم كه آيا بوي آن طبيعي است يا خير. خصوصاً اين مشكل. او گفت كه “او خيلي سرد شده بود ، بنابراين من فكر نمي كردم كه مشكلي باشد.”

از جاده فرعي برگشتم

“قرار بود خبرنگار ساعت 4:30 به محلي كه ناهار آماده شده بود برسد ، اما پس از بازديد از اين مكان ، حدود ساعت 5:30 خبرنگار گفت:” چون برنامه خوب پيش نرفت. برنامه روابط عمومي ، آنها مسير بازگشت را تغيير دادند. مسير نسبتاً خوبي است و با توجه به جاده اصلي ، هنگام بازگشت ، اتوبوس از جاده فرعي خارج شد تا زود به مقصد برسد. راه برگشت كثيف و باريك است ، بنابراين من شنيدم كه اين مسير توسط روابط عمومي انتخاب شده است تا سريعتر به برنامه برسد. وي افزود: “اين جاده مانند اين است كه دو اتومبيل نمي توانند همزمان عبور كنند و ماشين ديگر بايد به آرامي و با احتياط حركت كند تا اتوبوس عبور كند.”

به راننده گفتند سريعتر برود

نژاد رفيعي درباره لحظه منتهي به حادثه گفت: “در يك طرف جاده يك دره و از طرف ديگر يك صخره وجود داشت.” همينطور كه جلوي اتوبوس نشسته بودم ، از يكي از مديران شكايت كردم كه اتوبوس كند است. راننده در ابتدا با سرعت كم در حال حركت بود ، اما به نظر مي رسد در راه بازگشت كمي افزايش يافته است. سخنگو و مقاماتي كه همراه ما بودند با يك شاسي بلند جلوي اتوبوس رانندگي مي كردند. “اين احتمالاً فشار بيشتري را به راننده براي افزايش سرعت وارد مي كند.”

كمربند جيغ را محكم كنيد

“بلافاصله بعد از آن ، شخصي از جلوي ماشين فرياد زد.” كمربند ايمني خود را ببنديد. ” اولين چيزي كه در آن زمان به ذهنم خطور كرد اين بود كه شوخي مي كند. بچه ها در حال صحبت بودند ، اما ناگهان ديدم خبرنگاري نشسته جلوي اتوبوس فرياد مي كشد: “آوولفاز ، ترمزها خاموش است” جو اتوبوس كاملاً تغيير كرده و سرعت اتوبوس بيشتر مي شود. به چپ و راست نگاه مي كنيد ، كمربندي وجود ندارد ، فقط قسمت قفل كمربند است. وقتي از خبرنگاران بعد از اين حادثه س askedال كردم ، بسياري گفتند كه صندلي ها كمربند ايمني ندارند. طناب ممكن است زير صندلي باشد يا بعضي از صندلي ها كمربند نداشته باشند. اتوبوس براي مدت كوتاهي به گاردريل رفت ، به وسط جاده آمد و به سنگ سخت برخورد كرد. در ابتدا پنجره به صورت يكي از همكارانش شكست و اوضاع كنترل شد زيرا به نظر مي رسيد راننده اتوبوس را كنترل مي كند ، اما اتوبوس هنوز روي عابر پياده است و چرا راننده نمي تواند اتوبوس را كنترل كند. دوباره اتوبوس و ماشين برگشتند. اتوبوس سقوط كرد زيرا جاده ناهموار بود و كنار جاده افقي نبود. تا اين لحظه بيشتر از 30 ثانيه طول نكشيد در حالي كه متوجه وضعيت غيرمعمول شدم. در اين زمان شهادتم را دادم و سرنوشت خود را تسليم كردم. در چند ثانيه آخر صندلي جلو را محكم بغل كردم. “افرادي كه كمربند خود را بسته اند يا به صندلي هاي جلو چسبيده اند ، صندلي خود را ترك نكرده اند ، اما هنگام سقوط اتوبوس ، آنها خود را به سمت ما پرتاب كردند يا به دلايل ديگر از افراد سبك يا اتوبوس پياده شدند.

از انفجار ترسيده بودم

پس از واژگوني ، خبرنگار گفت: “تجهيزات موجود در اتوبوس به سمت يكي از همكارانش پرتاب شد و وزنه هاي آنها يكديگر را تحت فشار قرار داد. در چند دقيقه اول تصادف ، يكي از همكارانم فرياد زد:” پاي من كجاست؟ ” يك پاي او شكست و با شيب تقريباً عمودي از زير آوار بيرون زد. در آن لحظه شخصي گفت بنزين يا گازوئيل در حال نشت است و ممكن است اتوبوس منفجر شود. اين وحشت مجروحان را زير گرفت. در اين شرايط تنها كاري كه من با وجود شكستگي ام توانستم انجام دهم اين بود كه آوار را از او خالي كنم تا فرد ديگري نتواند از او عبور كند. “خدا را شكر. وقتي بعداً از او سال كردم ، او دريافت كه بعد از چندين عمل جراحي وضعيت او بهتر شده است ، اما مجبور شد چندين ماه استراحت كند و تحت معالجه قرار گيرد.”

عزيز آن دو …

و داستان مرگ مهشاد كريمي و ريحانه ياسيني: “آن كوچولو توانست از وسايل خارج شود اما به دليل آسيب ديدگي از ناحيه كمر ديگر نتوانستم حركت كنم. صداي يكي از همكاران را شنيدم. دو خبرنگار در زير گرفتار شدند اتوبوس متوجه شد كه علي رغم تلاش همكارانشان و ديگر رانندگان وسايل نقليه ، آنها نمي توانند از شر آنها خلاص شوند. دو روزنامه نگار عزيزي كه ما را همراهي مي كردند در دم جان دادند و قلب ما را آزار دادند. “

وي گفت: “در اين منطقه ، آنتن روي تلفن وجود نداشت و يكي از همكاران بهتر ما به بالاي صخره رفت و با تيم نجات تماس گرفت و تماس گرفت.” آمبولانس حدود 10 دقيقه بعد از حادثه وارد شد و آمبولانس به درستي رسيد. در آن زمان ، ما لحظات بسيار سختي را تجربه كرديم و هرگز آنها را فراموش نمي كنيم. بعد از تصادف ، مسئولان به ديدن من آمدند و گفتند كه آزمايش نشان داد كه ترمزهاي اتوبوس سالم است و راننده احتمالاً وحشت كرده است. مسئولان محيط زيست همچنين تصويري از معاينه فني اتوبوس را روي تلفن هاي همراهشان به من نشان دادند. هرچه كه باشد ، جاي زخم بزرگي بر سر خبرنگار گذاشت. شخصي كه با ظالمانه به دنبال حقوق ديگران است اما چيزي براي خودش نمي خواهد. “من مي خواهم شما هزينه گلهايي را كه براي مهشاد و ريحانه عزيزمان ساخته ايد در ماشين مناسب پرداخت كنيد تا امروز چنين احساسي نداشته باشيم.”

انتهاي پيام

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.